دسترسی سریع
در مواجهه با بحرانهای سازمانی، واکنش افراد میتواند مسیر رخدادها را دگرگون سازد. دو پدیدهی روانشناختیِ «اثر تماشاگر» و «اثر مداخلهگر» در این زمینه نقش محوری دارند. فهم این دو اثر و تأثیر آنها بر فرهنگ و عملکرد سازمانی، میتواند به طراحی ساختارهایی منجر شود که به جای انفعال، مشارکت آگاهانه را تقویت کنند.
اثر تماشاگر چیست؟
اثر تماشاگر (Bystander Effect) پدیدهای است که در آن افراد، بهویژه در موقعیتهای بحرانی، به دلیل حضور دیگران از مداخله و اقدام خودداری میکنند. این اثر نخستین بار در پی حادثهی مشهور قتل «کیتی جنووس» در نیویورک دههی ۱۹۶۰ توجه روانشناسان اجتماعی را به خود جلب کرد؛ زمانی که دهها نفر شاهد وقوع یک جنایت بودند، اما هیچکس برای کمک پا پیش نگذاشت.
روانشناسان لاتانه و دارلی با بررسی این حادثه، دریافتند که در موقعیتهایی با حضور جمع، احتمال مداخلهی فردی کاهش مییابد. ابهام موقعیت، تصور اینکه «حتماً فرد دیگری کاری خواهد کرد» و توزیع مسئولیت میان جمع، از مهمترین دلایل تقویت این اثر به شمار میآیند.
اثر تماشاگر در محیطهای سازمانی
در سازمانها، اثر تماشاگر خود را در اشکال مختلفی نشان میدهد. یکی از بارزترین نمودهای آن، سکوت سازمانی در برابر فساد، اشتباهات مدیریتی، یا بحرانهای اخلاقی است. کارمندان و حتی مدیران میانی ممکن است در برابر ناهنجاریهای واضح سکوت کنند، با این تصور که مسئولیت مداخله بر دوش دیگریست.
برای مثال، در مواردی که فردی در سازمان مرتکب سوءاستفاده مالی میشود، ممکن است اطرافیان او، بهرغم اطلاع، از گزارش موضوع خودداری کنند. یا هنگام تصمیمگیریهای نادرست مدیریتی که عواقب سنگینی برای سازمان دارند، واکنش برخی صرفاً «تماشا» و ماندن در حاشیه است. در این میان، فرهنگ سازمانی نقشی تعیینکننده دارد؛ فرهنگی که سکوت را ترجیح میدهد، عملاً اثر تماشاگر را بازتولید و تقویت میکند.

اثر مداخلهگر: نقطه مقابل یا مرحلهی تکاملی؟
در برابر اثر تماشاگر، پدیدهای دیگر به نام اثر مداخلهگر (Upstander Effect) قرار دارد. این مفهوم به واکنش افرادی اشاره دارد که در موقعیتهای دشوار، به جای سکوت، تصمیم به اقدام آگاهانه و مسئولانه میگیرند. روانشناسی این افراد معمولاً با ویژگیهایی مانند شجاعت اخلاقی، خودآگاهی، و حس مسئولیت فردی پیوند خورده است.
اثر مداخلهگر ارتباط تنگاتنگی با مفاهیمی همچون رهبری اخلاقی، مسئولیتپذیری فردی و شجاعت سازمانی دارد. افرادی که در بحرانها وارد عمل میشوند، معمولاً الگوهایی برای دیگران میسازند و بذر فرهنگ پاسخگویی را در سازمان میکارند.
چگونه سازمانها میتوانند تغییر کنند؟
برای حرکت از اثر تماشاگر به سمت اثر مداخلهگر، سازمانها باید به صورت فعالانه زمینههای فرهنگی و ساختاری لازم را فراهم کنند. از جمله:
ایجاد سازوکارهای گزارشدهی امن
وجود ساختارهای رسمی برای گزارشدهی خطا، فساد یا ناهنجاریهای سازمانی، یکی از پیشنیازهای کلیدی در مدیریت اخلاق سازمانی است. تحقیقات نشان دادهاند که نبود بستر امن برای افشای نگرانیها، احساس بیقدرتی و ترس از تلافی را در کارکنان تقویت میکند. سامانههای گزارشدهی ناشناس، حمایتهای قانونی و اطمینان از عدم مجازات، میتوانند به عنوان مشوقهایی برای تقویت رفتارهای مداخلهگرانه عمل کنند. این سازوکارها نهتنها مسیر واکنش به بحران را کوتاهتر میکنند، بلکه به ساخت اعتماد درونی میان کارکنان و مدیریت نیز منجر میشوند.آموزش کارکنان درباره مداخله اخلاقی، از طریق کارگاهها و شبیهسازی موقعیتهای واقعی.
آموزش کارکنان درباره مداخله اخلاقی
مداخله اخلاقی، برخلاف تصور عمومی، مهارتی غریزی نیست بلکه رفتاری آموختنی و قابل پرورش است. آموزشهای هدفمند در قالب کارگاههای تصمیمگیری اخلاقی، ایفای نقش (role-play) و تحلیل موقعیتهای بحرانی، میتوانند به کارکنان این توانایی را بدهند که در شرایط ابهام، عملکردی آگاهانه و مسئولانه از خود نشان دهند. این آموزشها، علاوه بر بالا بردن سواد اخلاقی، به کاهش اضطراب در زمان مواجهه با بحران کمک کرده و اعتمادبهنفس افراد را در ابراز نگرانیها افزایش میدهند.
بازتعریف مسئولیتها و مرزهای سکوت
در بسیاری از سازمانها، سکوت کارکنان ناشی از ابهام در مرزهای مسئولیت و عدم وضوح نقشهاست. زمانی که افراد ندانند در قبال چه چیزی مسئولاند یا تصور کنند مداخله در برخی امور «خارج از حوزهی وظایف» آنهاست، احتمال بروز اثر تماشاگر افزایش مییابد. بازتعریف شفاف مسئولیتها، از طریق گفتوگوهای ساختاریافته، طراحی دستورالعملهای واکنش به بحران، و تبیین پیامدهای سکوت سازمانی، میتواند مشارکت را از یک انتخاب اختیاری به یک انتظار حرفهای تبدیل کند.
الگوسازی رهبران سازمان
رهبران سازمانی، بهعنوان نمادهای قدرت و معیارهای رفتاری، نقش بنیادینی در شکلدهی به فرهنگ مداخلهگر دارند. وقتی رهبران بهجای انفعال، واکنش مسئولانه و شفاف در برابر بحرانها نشان دهند، پیام غیرمستقیمی به بدنهی سازمان منتقل میشود که مشارکت و مداخله نهتنها مجاز، بلکه ارزشمند و محترم است. پژوهشها در حوزهی رهبری اخلاقی نشان میدهند که رفتارهای الگویی رهبران میتوانند الگوهای شناختی و هنجاری کارکنان را به طرز چشمگیری متأثر سازند و فضا را برای شکلگیری فرهنگ پاسخگو و مداخلهگر آماده کنند.

نتیجهگیری
شناخت اثر تماشاگر و اثر مداخلهگر، به سازمانها این امکان را میدهد که در مواجهه با بحران، از مسیر سکوت و بیتفاوتی فاصله بگیرند و به سوی مشارکت فعال و آگاهانه گام بردارند. رهایی از اثر تماشاگر، تنها از مسیر بازنگری در فرهنگ سازمانی، آموزش مستمر و الگوسازی رفتاری ممکن است.برای سازمانهایی که بهدنبال پایداری، اعتماد عمومی و سلامت حرفهای هستند، حرکت از تماشاگری به مداخلهگری، یک ضرورت است نه انتخاب.